ساسو (sasoo)

متن مرتبط با «بودن» در سایت ساسو (sasoo) نوشته شده است

چه خوشبخت بودن..

  • جاده ای بود با یه تابلوی( بِد اَند بِرِکفِست) B&Bمنتهی میشد به یه خونه ی خیلی بزرگ قدیمی بالای یه تپه ی سرسبز با یه اسم فرانسوی( پاق ک لِبروس یا لوبقیوس )parc le breos که توی انبوه درختها و چمنهای بلند وسط چندهزار چمنزار گم شده بود ..و گویی پس از تاریخی طولانی و کاربردهای مختلف چند سالیه به هتل و B&B تبدیل شده ...ادامه ی راه یه تعداد اسب‌، کنار جاده در بادی که می‌پیچید توی یالهاشون، مشغول چرا بودن و به ماشینهای عبوری چشم دوخته بودن و میگفتن : اینا دیگه کیه ان؟ کجا می تازن با این شدت؟اونورترشون یه مادیان ایستاده بود و کنارش یه کره اسب سفید روی علفها چنان قشنگ دراز کشیده بود که انگار خسته ی عالم بود ...جلوتر، روبروی تابلویی که روی اون یه گوسفند نشسته کشیده بودن و دقیقا روبروی تابلویی یه گوسفند پشمالوی سفید نشسته بود لب لب جاده و با بی خیالی تمام ماشین هارو تماشا میکرد و علف می‌جوید...یهو خنده اومد رو لبمون ...چه خوشبخت بودن این حیوونها ...وِلز june ۲۰۲۴Gower بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من همیشه نوشته ام نبودنت و حتی بودنت را

  • بعد از گذاشتن یک استوری اینستاگرامی در یادبود پانزدهمین سال رفتن مامانبا* نون* کمی در دایرکت حرف زدیم. دختر گفت : تو سالگرد خاله جان را هر سال نوزدهم میگیری ما بیست و سوم دی ماه.رفتم سر تقویم سال ۸۶ خیلی خاطرات خوب و بد توش زنده شد .حتی یه رسید هم بود از آخرین اکوی مامان در بیمارستان امام خمینی تهران به قیمت بیست و سه هزارتومان.کاغذ نوی نو مونده بود بدون اینکه حتی کمرنگ شود .به تاریخ دهم دی ماه هشتاد و شش شمسی.بعدش امروز * ف* در عکس العمل به نوشته ی استوری در مورد مامان که کمی شبیه پست قبلی وبلاگم هست واسم یه روش درمانی نوشت :نوشتن احساساتت روی کاغذ و متنش:میدونم دست به قلمی فهیمه جون خودتولی تک تک اون حالت رو روی قلم بیار و شاید خشمی که کسانی باید بودن در اون روز کنار تو و مامان و نبودن و تو رو دلگیرتر کرد و اینک هرچی از همه بیشتر چه حسی تو رو اذیت کرد تو اون لحظه!و دوست داشتی هنوز با مامان چه چیزهایی رو تجربه کنی و نکردی؟اینا خیلی به آروم شدن قلب مهربونت کمک میکنهخیلی خیلی سخته از دست دادن مادر و اینکه تو توی اون حالت و تنها بودی که مامانت رو از دست دادیبا خودم گفتم : مگه تا حالا این پانزده سال چه میکردم؟فقط می نوشتم اصلا خیلی نوشتم ، در وبلاگ در دفترهام در پستهای اینستام .درسته تاثیر داشت اون لحظه ها .ولی درد کنده شدن جزئی از قلب . درد ناقص شدن ، درد حرمان ، نیستی ، خالی شدن، نبودن آدمهای مهم زندگیت هرگز التیام کامل پیدا نمیکنه.و عجیب اینه هر سال دقیقا درد جداگانه ی خودش رو داره .مخصوص همون سال .درد سال اول و دوم و سوم شدیدترینش هست همه چی زجرآور و شکنجه آور و ملتهب و روز و شب دوست داری در هاله ای از مه خودت رو گم کنی . دوست داری تو هم نباشی. و یا باشی و دیده شوی . دوگانگی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها