تکرار هر روزه

ساخت وبلاگ

ساعت یازده و بیست و یک دقیقه ی چهارم اکتبر ۲۰۲۳

و نمیدونم چندم مهر ۱۴۰۲

یک بافتنی دستم گرفتم و الکی فقط واسه اینکه سرم رو گرم کنم شال می بافم مث یه خط دراااز

میذارمش کنار چون نفسم سنگینی میکنه

چون یهو یاس با یه صدای مبهم توی سرم با سکوت این موقع شب قاطی میشه و قلبم ریپ و نابجا میتپه و حس میکنم هوا کم اوردم

بافتنی رو جمع میکنم و در لحظه ای که دارم به چهار گوشه و تابلوهای اتاق که گویی غریبه است نگاه میکنم حس میکنم در ناامیدانه ترین دوران عمرم به سر میبرم ...

بدون هیچ نقطه ی روشنی برای ادامه ...توی سرم ادامه ی زندگیم رو ترسیم میکنم... کاش میتونستم بگم با خودم ادامه ای نامعلوم

اما یک فیلمنامه از ادامه ی تقریبا معلوم از زندگیم رو با اطمینان میارم توی فکرم که زیاد قشنگ نیست.

بعد با خودم میگم زندگی قرار بود این باشه ؟

چه شکلی گذشت؟

وقتی بچه بودم به بزرگ شدن خیلی فکر میکردم و رویا می بافتم

اما الان بزرگیم هیچ شباهتی با اون رویاها نداره

یادم میاد قرص کلسترولم رو نخوردم باید برم آشپزخونه

و باید درهارو چک کنم که او قفل کرده یا نه

و شاید توی رختخواب به ادامه ی تماشا ی فیلم غمناکی که شروع کردم یعنی رقصنده در تاریکی بگذرونم تا چشمهام سنگین بشه ..

اوه مسواک و نخ دندان هم مونده ...

میبینی همه ی زندگی مدام همینه ...

چه شکلی آدمها ملال خودشون رو ندیدن و دوباره زائیدن تا ماها هم ملال و تکرار زندگی رو شاهد باشیم ؟؟!!

شاید هم برای ترس از تکرار هی زائیدن تا از تکرار فرار کنند ولی دیگه وقتی فهمیدن بالاخره اون هم تکراری میشه که دیگه دیر شده بود .

دیگه دارم چرت و پرت میگم

پاشم برم

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 29 مهر 1402 ساعت: 13:06