با اینکه خودت همیشه تشویقم میکردی کار مستقلی داشته باش ، اما دوری واست سخت بود .
اینو از نگاه و چشمهای خیست وقتهای خداحافظی توی ترمینال شهر می فهمیدم ..
باور کن پنهان کردن اشکها واسه من هم آسون نبود . موقع های برگشت ، باصدای قورباغه ها و سیرسیرکهای مزارع تا چندتا شهر بعدی اشک می ریختم ..
دی ماههای زیادی بدون هم بودیم بعد سی و دو فصل رو با هم سفر کردیم .
و حالا باز دیماههای بدون هم رو تکرار می کنیم ..
مامان مهربونم، به خاطر تمام دفعاتی که توی تنهائیت بغض کردی و اون چشمهای قشنگت پر از اشک شد و یه قطره اش چکید روی صورتت و من پیشت نبودم ، منو ببخش .
بیست و سوم دی ۱۳۹۷
انگلیس
ساسو (sasoo)...برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 129