یازده ساله که ...

ساخت وبلاگ
....
چند شبه که همه اش خواب میبینم قصد داریم با هم سفر بریم توی فرودگاه منتظر پروازیم و یا از اتوبوس جا می مونیم .

با اینکه خودت همیشه تشویقم میکردی کار مستقلی داشته باش ، اما دوری واست سخت بود .
اینو از نگاه و چشمهای خیست وقتهای خداحافظی توی ترمینال شهر می فهمیدم ..
باور کن پنهان کردن اشکها واسه من هم آسون نبود . موقع های برگشت ، باصدای قورباغه ها و سیرسیرکهای مزارع تا چندتا شهر بعدی اشک می ریختم ..
دی ماههای زیادی بدون هم بودیم بعد سی و دو فصل رو با هم سفر کردیم .
و حالا باز دیماه‌های بدون هم رو تکرار می کنیم ..
مامان مهربونم، به خاطر تمام دفعاتی که توی تنهائیت بغض کردی و اون چشمهای قشنگت پر از اشک شد و یه قطره اش چکید روی صورتت و من پیشت نبودم ، منو ببخش .

 بیست و سوم دی ۱۳۹۷

انگلیس 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت: 2:38