یک روز معمولی

ساخت وبلاگ

شب شده و کنار بخاری دراز کشیدم  ، از تیکه های امروز سه چیز رو روشن به یاد دارم: 

یک : گلهای نارنجی لادن که  از حصار چوبی  به رنگ قهوه ای  سوخته ی خونه بغلی پل کنار حوض کوچک ماهی هاش زدن بیرون ...

دوم: توی کلاس زبان  پسر  جوان کنیایی موفرفری  داشت واسم تعریف میکرد دوچرخه اش رو سیصد پوند خریده و هر روز  کولش میکنه و میبره طبقه ی دوم ‌خونه و نمیخواد بذاردش  توی حیاط جلویی تا دزدببردش ...

سوم: توی اتوبوس سرم رو چسبونده بودم به شیشه و بارون شدید و آدمهای بیرون رو تماشا میکردم .. یه لحظه یه سگ سیاه گنده  ی خیس که با صاحبش بود سرش رو برگردوند و کنجکاوانه آدمهای اتوبوس رو تماشا میکرد چهره اش به قشنگی و کنجکاوی بچه های دو سه ساله ی شیرین بود .

برم بخوابم ..

 

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 130 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 14:59