نعناع

ساخت وبلاگ

رستگاری یعنی توی هوای قشنگ صبح زود بری نون بخری و با سینه سرخ پف کرده ی کوچولو که توی راه باریکه ی مسیر اومده تا نزدیکت و نگاهت میکنه واسه غذا،  گپ و گفت  و حال احوال داشته باشی و بعد  از پای دیوار پله ها ,نعناع, های خیس از باران نیمه شب رو با دستهات بچینی و بوی برگها بپیچه توی دماغت و بشه چایی روی میز چوبی حیاط، کنار درخت سیب و انگورهای سیاه آویزون ...

لذت چیدن اون ,نعناع, های خیس منو یاد عمه کوکب انداخت ..

شاید یه روزی که داشتم سبزی چیدنش رو تماشا میکردم گفتم : چه ارامشی ، چه سبزی هایی چقدر خوبه توی یه حیاط اینجوری زندگی کنی

همینطور که یه بار وقتی توی باد ساعت یازده نرسو رفتم اون حمام کوچولوشون که لب دره بود یه پنجره  داشت رو به دره و درختهای گردو و  و تمشکها و جاده ...

همینجور که زیر دوش بودم خوب یادمه به تماشای اون منظره ی قشنگ مشغول بودم  و باد ساعت یازده ی ییلاق برگهای گردوی بزرگ و درختهای توی دره رو می رقصوند ، دوس نداشتم زمان بگذره .یعنی قاب به این قشنگی از حموم ...

اینجام حموم طبقه ی دوم  پنجره اش رو به سرسبزی باز میشه .یهو چشمم از زیر دوش به بارون نرمی که ‌ روی درختهای بیرون روی سرسبزی شهر می بارید افتاد، یادم اومد اونروز  چقد دوس داشتم اون ساعت  و اون لحظه ی رقصیدن برگها ی توی دره اون منظره و سکوت دره ی کودکی هام  هیچ وقت تموم نشه ... و کاش میشد هرچیزی رو همینجور نگهداشت برای همیشه ..

اما زمان همه چیز رو همچین آرام و با مهارت شکست میده!  و به تاراج می بره ..که هیچ چیز همیشگی ایی نمیذاره !

رستگاری یعنی همین چیزهای گذرا 

همین بوی نعنای خیس از باران نیمه شب ....

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 14:59