از دیشب یه بند داشت می بارید. تموم شب صدای بارون توی خوابم شنیده میشد .
خواب آلوده از پله ها داشتم می اومدم پایین که دیدم نشسته روی مبلهای پذیرایی سرگرم موبایلشه .
رفتم پیشش گفتم: بغلت رو باز کن میخوام صدای بارونو اونجا گوش بدم .
منتظر اجازه نشدم به زور خودمو چپوندم توی بغلش و او مشغول موبایلش.
گوشم روی آئورتش بود و نبضش رو حس میکردم .
گونه ام چسبیده بود به سمت چپ صورتش، و دماغم با زیر چونه اش تماس داشت.
دستهامو دورش حلقه کردم. وهمونجا چشامو بستم به صدای قطره های ,باران, که ریز ریز و گاه شدید به پنجره میخورده گوش دادم. سعی کردم کابوس دیشب رو فراموش کنم. و بیشتر قدر لحظه های گذرا رو بدونم...
ساسو (sasoo)...
برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 140