روزی که باران را در آغوشش شنیدم

ساخت وبلاگ

از دیشب یه بند داشت  می بارید. تموم شب صدای بارون توی خوابم شنیده میشد .
خواب آلوده از پله ها داشتم می اومدم پایین که دیدم نشسته روی مبلهای پذیرایی  سرگرم موبایلشه  .
رفتم پیشش گفتم: بغلت رو باز کن میخوام صدای بارونو اونجا گوش بدم .
منتظر اجازه نشدم به زور خودمو چپوندم توی بغلش و او مشغول موبایلش. 
گوشم روی آئورتش بود و نبضش رو حس میکردم .
گونه ام چسبیده بود به  سمت چپ صورتش، و دماغم با زیر چونه اش  تماس داشت.
 دستهامو دورش حلقه کردم. وهمونجا چشامو بستم به صدای قطره های ,باران, که ریز ریز و گاه شدید به پنجره میخورده گوش دادم.  سعی کردم کابوس دیشب رو فراموش کنم. و بیشتر قدر لحظه های گذرا رو بدونم...

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 14:59