عطر ننه زیور

ساخت وبلاگ

امروز  از فروشگاه تِسکو یه بسته  بستنی چوبی مَگنوم از اون کوچیکهاش خریدم .

همینجور که داشتم یکیشو گاز میزدم . و از راه سبزی که دوست دارم سمت خونه میرفتم ..یه خانم مسن عینکی با از اون  کیف چرخ دارهای مخصوص خرید داشت از روبرو میومد .. از ته تونل سبز .

بند کفشم باز شده بود دولا شدم ببندمش و خدا خدا میکردم خانم مسن رد نشه . 

دوست داشتم بهش صبح بخیر بگم و لبخند بزنم ..زودی پاشدم و نگاهش کردم به هم لبخند زدیم  و صبح بخیر گفتیم واسه یه کشور دیگه ای بود.  نمیدونم دقیق شبیه مردم کدوم کشورها،  اما بوی عطر محلیه خاصی میداد از اون عطرها که مارک مادربزرگها دارن ...

شبیه عطر های شیشه کوچولوی  ننه که تموم تنش و جانمازش و بقچه ی لباسهاش و چادرهاش بوی اون عطر بود. .

و تا یه مدت بعد رفتنش هم هنوز همه چیش همون بو رو داشت ..

با این فکرها و یاد اونروزا لبخندی که با دیدن خانم‌مسن روی صورتم نشسته بود کم کم محو شد . و گوشه ی لبهام به سمت پایین کشیده شد و یه نم کمرنگ اشک روی چشمام رو پوشوند و زمزمه کردم : آه ننه زیور تو که رفتی  بوی عطرت هم رفت ..زندگی بی عطر اونایی که دوسشون داشتی اونقدرها هم دیگه دلگرم کننده نیست ..

فقط زنده ای  همین 

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 14:59