Father - in - law

ساخت وبلاگ


پدرش ‌را قبل از آمدن به این کشور بوسیدم 
برای خداحافظی .
هم را در آغوش گرفتیم . 
به من سفارش پسرش را در اون جزیره ی دور کرد .
و گفت : مواظب هم باشید .
اینجا هر دو  روز یکبار با پسرش تماس تصویری داشت .بعد حال من رو می پرسید 
میخواست هم رو ببوسیم (من و پسرش)  
بعد برق چشمانش رو میشد به وضوح دید.
برایم بوس می فرستاد و ما نیز...
حالا سه روز است  پسرش که میخواست فقط برای یک بار دیگر ببیندش  گاه گاه اشک می ریزد که آرزویش برآورده نشد..
و میگوید : پدر دیگر خسته شده بود ..
از درد،  از خانه نشینی، از بودن ..
این سه روز گاهی که خوابیده ام با هق هق گریه اش بیدار میشوم ..
گاه تمام وطنش را در آغوش من می بیند 
بغلم میکند و می گرید ...
من چیزی ندارم بگویم جز سکوت و تماشا ..
می دانم از دست دادن والدین در هر سنی یعنی چه ...
می دانم چه خالی عمیقی احساس می کند..
گاه زمزمه می کند : حاجی مرد خوبی بود ..
با یتیمی و تلاش سخت برای خودش زندگی خوبی فراهم کرد .
حالا سه روز است در این غربت نه آغوش گرم خواهر و برادرش را دارد .نه قبری که برود با پدر حرف بزند و دلش را خالی کند..
غربت این روزها  مثل تمام این سالها  بدجور روی خشنش را برایش به نمایش گذاشته ...

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:54