امروز از بحث شیوع ویروس کرونا در ایران پرت شدیم به انواع روبوسی آدمهای شهرمون شمال
و بعد من یاد روستای نوده که با ننه میرفتیم دیدن هم سن و سالها و دوستهاش افتادم .
که چقدر ماچ آبدار پیرزنهای روستا توی کوچه و خیابون و خونه سهم منِ الف بچه ی ریز و میزه میشد ...
اما از اون همه بوسه های آبدار که بعد پنج دقیقه جای خیسی و خنکاش روی لپم هنوز حس میشد..
آغوش های گرم اون پیرزنهای روستایی شمالی رو خوب به خاطر دارم..
آغوش های نرم و مهربان .. که وقتی بغلت میکردن میچسبوندنت به چادرشبشون که دور کمر و شکمشون همیشه پیچیده بود چه جادو داشت ..
انواع بوهای مهربان رو حس میکردم .. بعضیا از سر تنور می اومدن و اغوششون مخلوطی از بوی دود آتیش تنور و نون محلی پخته شده و خمیر میداد ..
گاهی که از لته یا باغچه ی سبزیجات بغل خونه شون میومدن خوشامدگویی بغلشون بوی جعفری و گشنیز و ترتیزک میداد دستهاشون هم ...
یادمه ییلاق با هر همسایه ی کوهستانی روبوسی میکردی بغلش بوی کشک محلی و کره ی تازه میداد...
دستهاشون بوی علفهایی که تازه در مزرعه وجین کرده بودند ...
امروز در سرم غوغایی از بوی آغوشهای پرمهر زنان شمالی بود ...
ساسو (sasoo)...برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 149