نرگسکانم

ساخت وبلاگ

..

دو باغچه ی پر از گیاه و علف هرز را با دستهایم وجین کرده و با قیچی تمشکهای مزاحم و تیغ تیغی را بریده ام.  فقط برای اینکه ساقه ی گلهای نرگسم دیده شده و رشد کرده و ببالند .

از کلاس برگشته ام  باورم نمیشد نصف یکی از باغچه ها را با سیمانهایی که از بنایی زیرزمین مانده پرکرده است . اول به خودم دلداری دادم که لابد نرگسها را از ریشه درآورده باغچه ی حیاط پشتی کاشته .

می آیم بالا خسته از کارهای بنایی لم داده روی  کاناپه .

گذاشتم شام را که خوردیم میگویم گلها را چیده ای  جای دیگر کاشته ای؟ میگوید نه ،  عصبانیتم را قورت میدهم.

مثلا خیلی ریلکسم ، به آرامی می گویم : تو که دیدی چقدر من برای آن باغچه زحمت کشیدم ..

میگوید : جان تو آنقدر خسته بودم که نا نداشتم جای دیگر بکارمشان ..

خانه ی پدر بود  حتما زاار میزدم با صدای بلند گریه میکردم ..

اما مثلا بزرگ شده ام و باید هیچ چیز برایم عجیب نباشد ...

گفتم : پس‌من میروم  گل نرگس با پیازش میخرم ..

فقط چون از گل خریدن حرصش در می آید و کاری بی‌فایده است از نظرش وقتی خودت میتوانی بکاری..

بعد یحتمل عصبانیت مرا حدس زده بود یا فهمید برای حرص درآوردنش گفته ام ..

گفت باشد : برو بخر روی آن قسمت سیمانی خاک می ریزم بعد باغچه میشود تو هم گل بکار ...

دیگر دوتایی سکوت کردیم ...

ولی هنوز غمگین گلهای جوان نرگسم هستم ..

که‌زیر قبری‌سیمانی همین بعداز ظهری مدفون شدند...

آنها داشتند غنچه میدادند...

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 15:32