ما چی شدیم

دوتا نقاشی کشیدم اونجور که میخواستم نشد .

با تنها آردی که توی کابینت ها پیدا کردم خمیر نون درست کردم اما اونجور که دوست داشتم نشد .

توی صحبتهام بهش گفتم : توی زندگیم هیچ وقت برنامه ای نداشتم حتی واسه دو روز بعد .

گفتم همینجوری خودش بی نظم پیش اومد و این درست نیست . بعدش گفتم البته همون بهتر .

اگه برنامه میریختم واسش و طبقش پیش نمیرفت دیوونه تر از الانم شاید میشدم .

شاید خلبان ، نویسنده ، دانشمند، شناگر ماهری نشدم و شدم این ...

اما فکرشو که میکنم حالش هم نداشتم 

حداقل الان که حالا هیچیو ندارم ...

حتی نمیدونم چی گفتم و چی میخواستم بگم ...

بگذریم ...

فعلا داره توی آشپزخونه  میرزا قاسمی درست میکنه که فقط چون بادمجونهایی که خریده خراب نشه ...

و خمیر نونی که درست کردم امییدوارم پف بکنه ...

حتی نونوا هم نشدم