درد را از هر طرف بخوانی درد است...

ساخت وبلاگ

دیشب از درد پدر، درد دوری ، درد بی کسی، درد ندیدن درد اینکه چرا نمیتونم دستهاش رو بگیرم سرش رو زنانه و مادرانه نوازش کنم قلبم فشرده بود ‌

به غروب غمناک خارج به سیاهی شب خیره میشدم

پنیک اتک دوباره آخرشب برگشته بود

یار یکبار در بغلش منو فشرد در سکوت گویی تسکین قبل حادثه میداد

نمیخواستم سخنی بگم چون سالهاست خودش درد کشیده دوری را مزمزه کرده عزيزان از دست داده

برای پرت کردن حواسم از تنگی نفس و پنیک اینستا را ورق زدم چشمم افتاد به یه صفحه ای که زیاد دنبال کننده ی مشترک نداشتم باهاش ، که گاهی مینویسه : کی الان بیداره ؟ و درچه حالید؟

نمیدونم چرا گویی فقط میخواستم کسی دردم را بخواند

دلتنگی ام را فقط بخواند !

پس نوشتم: هزاران کیلومتر ازش دورم شش ساله ندیدمش و الان گفتند :با عفونت ریه در آی سی یو بستریه قلبم سنگینه ...

بعد به سختی با نفس تنگ سعی کردم بخوابم

فردا نمیدونم چه شکلی دختر خاله *ز * که اصلا اون صفحه رو دنبال نمیکرد کامنت من رو جواب داده بود .و با شکلک و ایموجی آبی رنگ آغوش ، بغلم کرده بود و نوشته بود: عزیز دلم ..

همینطور که به اون دو ایموجی آبی رنگ بدن های نیمه ی در آغوش گرفته چشم دوختم بودم به دو کلمه عزیز دلم هم ..اشکهام مث سیل سرازیر شد و تا حالا بند نیومده ...

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 11 تاريخ : شنبه 5 خرداد 1403 ساعت: 18:32