دیشب

ساخت وبلاگ
دیشب یعنی شب پانزدهم دیماه نود و چهار 

یکی از رویایی ترین و زیباترین خوابهای زندگیمو دیدم 

نرسو بود زمستون و ابر 

توی حیاط پشتی ایستاده بودم که چند دسته از  پرنده های مهاجر از رو سرم رد  شدند جیغ کشیدم وااای چقدر قشنگ  هرچی رفتم با موبایلم عکس بندازم رد میشدند تا دسته ی پرنده ی بعدی بیان  خلاصه عکسهام خوب نشدند بعد که صداها آروم گرفت هوا و آسمون رنگش عوض شد رنگارنگ شد اول فکر کردم برف و بارون ریزند دستهامو دراز کردم بارون رو  حس کنم  اما 

اما دیدم یه تعداد ماهی ریز توی دستهامه . بعد خوب نگاه کردم اطرافو دیدم وااای خدااا اینا دیگه چی اند !!چرا این شکلی .  آسمون شبیه یه اقیانوس صاف و شفاف اما وارونه شده بود میلیونها ماهی و موجودات ریز و درشت ته اقیانوسها روی آسمون بودن و اما چرا نمی ریختن چرا ما خیس نمیشدیم  غرق تماشا شده بودم رفتم از توی خونه حکیمه رو صدا زدم یه چنگ زدم گفتم ببین اینارو گفت خب بارونه گفتم نیگاشون کن گفت واآای ماهی اند . و من همینجور غرق این زیبایی از خواب بیدار شدم 

نکنه اتفاق بدی بیفته خخخ

لطفا شمام تعبیرش نکنین 

تا دنیا از اینی که هست بدتر نشه هاهااا 

 

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : دیشب باباتو دیدم آیدا,دیشب تو خواب وقت سحر,دیشب به سیل اشک,دیشب تو باغ فردوس,دیشب اومدم خونتون نبودی,دیشب همین موقع,دیشب که بارون اومد,دیشب تو بیت,دیشب بخدا, بودم,دیشب تو کجا بودی, نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 2:34